فرهنگی

فرهنگی

فرهنگی

فرهنگی

سوره کوثر و بلاغت قرآنى

قرآن مجید, کلام خدا و معجزه الهى است و دلیلى است بر صدقِ نبوتِ پیامبر اکرم(ص) که از فصاحتِ خاصى نیز برخوردار است; ضمن آن که نظم شگفت آور آن, همگان را مبهوت و متحیّر ساخته است.

از قرون اولیه هجرى درباره نظم قرآن و اسلوب شگفت آور آن کتاب هایى نوشته شده است و در آنها از وجوه اعجاز و اسرار و شگفتى هاى قرآن بحث شده, محسّنات و زیبایى هاى کلام خدا با دیگر سخنان عرب مقایسه شده است و برترى آیاتِ قرآنى ثابت گشته است.

هدف اساسى دانشمندانى که براى نکات قرآنى و اسرار زیبایى هاى آن کتاب بزرگ, کتاب نوشتند, سرّ بلاغت قرآن و اعجاز آن و تأثیرش در نفوس و اذهان بود.

فرّاء1 (متوفاى 207 ق) در کتاب معانى القرآن از هماهنگى الفاظ قرآن و نظم و ترتیب کلماتِ ربانى و اثر آنها در جان و روح شنونده, سخن گفت. کتاب معانى القرآن2 فرّاء3 تفسیرى است که کلمات را از جنبه لغوى مورد بحث قرار داده, لیکن به ترکیب و اعراب کلمات هم توجه داشته است و گهگاه از انواعِ فنونِ بدیعى و زیبایى هاى لفظى و معنویِ کلمات هم غفلت نورزیده است.4....  هدف اصلى ابوعُبیده مَعمَر مثّنى (متوفاى 209/210 ق) از نوشتن کتاب مجاز القرآن بیان فنون بدیعى و زیبایى هاى اسلوب قرآنى بود, لیکن مجاز در نظر و به معناى تفسیر است; زیرا او مرتب در کتابش مى نویسد: (مجازه کذا: اى تفسیره کذا).

جاحظ بصرى (متوفاى 255 ق) در کتاب نظم القرآن خود که متأسّفانه در دست نیست و از میان رفته و به دست ما نرسیده است, لیکن جاحظ خود در کتاب الحیوان (ج 3, چ 2, بیروت, ص 328) از آن اسم مى برد و مى نویسد: (در بحث از ایجاز), ابراز مى دارد: (وَلى کتاب جَمَعتُ فیه آیاً من القرآن, لِتعرب بها ماین الایجازِ والحَذف وبین الزوائد والفضول والاستعارات, فاذا قرأتها رایَت فضلها فى الایجاز والجمع للمعانى الکثیره بالالفاظ القلیلة… ).

ابن الندیم هم در کتاب الفهرست (377 ق) در فصل کتاب تألیف شده در باب قرآن, از کتاب نظم القرآن جاحظ اسم برده است.5

جاحظ در کتاب نظم القرآن از وجوه اعجاز و اسرار شگفتى هاى قرآن بحث کرده است و زیبایى ها و محسنات کلام خدا را با کلام عرب مقایسه کرده, برترى آن را ثابت نموده, اعجاز قرآن را در نظم و اسلوب, شگفت آور دانسته است, که با اسلوب و روش خاص کلام منظوم و منثور عرب مُباین است.6

ابن قُتَیبَه (متوفاى 276 ق) در کتاب تأویل مشکل القرآن نوشت: قرآن کتابى است که معانى کثیره را در الفاظ قلیله بیان کرده, بلاغت قرآن و اعجاز آن به تألیف و نظم و سلاست معانى و عذوبتِ الفاظ و تأثیرش در اذهان مربوط است.7

ابوالحن على بن عیسى الرّمانى (متوفاى 384 ق) در رساله معروفش (النُکَتُ فى اعجاز القرآن) نوشت: یکى از جهات اعجاز قرآن, بلاغت قرآن است و درجه اعلاى بلاغت, ویژه قرآن است. او این کتاب را معجزه شمرده است و اعجاز را در تناسب و هماهنگى و تلاؤمِ الفاظ و کلمات دانسته است; در واقع قرآن به علت داشتن الفاظ شیوا و اسلوب استوار و نظم شگفت آور و تأثیر آن در نفوس معجزه است.

(انَّ القرآنَ معجز بَالفاظِه واُسلوبه ونظمِ واَثرِهِ فى النفوس).8

رُمانى, بلاغت را در این نمى داند که گوینده بلیغ مفهوم ذهنى خود را به کسى برساند و یا مفهوم و معنایى را به شنونده اى تفهیم کند, بلکه بلاغت را در رساندن معنى به قلبِ شنونده, آن هم در نیکوترین لفظ مى داند. و نمونه عالى ترین نوع بلاغت را هم در قرآن مجید سراغ مى گیرد.

سخن رمانى چنین است: (وانّما البلاغه ایصالُ المعنى الى القلبِ فى اَحسَنِ صورةٍ من آللفظ فَاَعلاها طبقة فى الحسنِ بَلاغُه القرآن وَاعلى طبقاتِ البلاغة للقرآنِ خاصّة).9

در مجموعه ثلاث رسائل فى اعجاز القرآن رساله (بیان اعجاز القرآن) هم وجود دارد که خطابی10 (متوفاى 388 ق) که از متکلمان قرن چهارم هجرى است, آن را نوشته است. او وجوه اعجاز قرآن را بازگفته, سرانجام عقیده اکثریت را پذیرفته است که گفته اند11:

(اعجاز قرآن در بلاغت آن است; آن هم بلاغت فائقه اى که تبیین و تشریح آن براى ما کاملاً میسر نیست; زیرا نظیره گویى بدان ناممکن است; زیرا آیات قرآنى هم از لحاظ الفاظ استوار است و محکم, و هم از جهت معنا دربردارنده مفاهیم عالى است; به عبارت دیگر این کتاب آسمانى, زیبایى لفظى و حسن نظم و معانى عالیه را باهم دارد).

رساله سوم مجموعه مورد بحث (الرسالة الشافیة فى الاعجاز) است و نویسنده آن عبدالقاهر جرجانى (متوفاى 472 ق) است که در فرهنگ اسلامى به (امام بلاغت) معروف است. باید دانست رساله مزبور غیر از کتاب دلائل الاعجاز فى المعانى است. عبدالقاهر جرجانى در (الرسالة الشافیة) درباره تأثیر قرآن سخن گفته است و چند داستان را نقل نموده است:

داستان ابن مُثیره که سرانجام گفت: قرآن مجید داراى جاذبه هاى فوق العاده اى است که قلب هر انسانى را تسخیر مى کند و دل ها را مسحور مى سازد و به جهت حلاوت و جاذبه اش در دل ها اثر مى کند; و به قول نویسندگان محترم تفسیر نمونه, این خود, یک اعتراف ضمنى است به اعجاز قرآن.12

خطابى بر آن است که این کتاب آسمانى, زیبایى لفظى و حسن نظم و معانیِ عالیه را با هم دارد: (واعلم ان ّ القرآنَ انّما صارَ مُعجزاً لانهُ جأَ بأفصحِ الالفاظِ فى أَحسنِ نُظومِ التألیف مُضنّماً أصّحَ المَعانى).13

باقلانى (متوفاى 403 ق) در کتاب اعجاز القرآن (ص 35) اعجاز قرآن را در نظم بدیع و ترکیبِ زیبا دانسته است. سخن او چنین است: (اِنَّه بدیعُ النظمِ, عجیبُ التألیفِ مُتَناهٍ فى البَلاغةِ الى الحَّدِ الذى یُعلم عجزُ الخلق عنه). این است که مى گوییم: این گفتار آسمانى, بالاترین مراتب سخن همراه با کمال است و از قلم صنع پروردگارى صادر شده و از لحاظ انتخاب الفاظ و حسن تنظیم و ترکیب در حدّ اعجاز است.

(وَهذا هُوَ الاعجاز الذى تُقّصِرُ الافهام عن اِدراکه… ); یعنى این همان اعجازى است که فهم ها از درک آن عاجز شده است.

قاضى عبدالجبار معزلى (متوفاى 415 ق) قرآن را از آن جهت معحزه دانسته است که در مرتبه اعلاى فصاحت است و فصاحت آن به جز فصاحتِ متداولِ معهود میان اعراب مى باشد; یعنى قرآن از نظم خاصِّ خارج از نظم متداول معهود برخوردار است.14

ابن سَنانِ خَفاجى (متوفاى 466 ق) در کتاب سرّ الفصاحة نوشته است: (عباراتِ قرآنى و آیاتِ کلام ربانى همه متلائم و هماهنگ و متناسب در مرتبه عُلیاست و با اندک تأملى, تفاوتِ میانِ گفتارِ خدایى و گفتار دیگران درک مى شود و نتیجه گیرى مى شود که اعجاز قرآن در تناسب و هماهنگى و تلائم الفاظ و کلمات است).15

عبدالقاهر جرجانى (متوفاى 472 ق) علاوه بر دو کتاب اسرار البلاغة فى البیان و دلائل الاعجاز فى المعانى رساله اى هم در باب اعجاز القرآن به نام (الرساله الشافیة) نوشته است که در مجموعه (ثلاث رسائل فى اعجاز القرآن) چاپ شده است. او مى نویسد: اعجاز قرآن از این جهت نیست که در قرآن استعاره و دیگر فنون بدیعى و بیانى وجود دارد, بلکه بلاغت قرآن به تناسب الفاظ و تلائم معانى بستگى دارد. او درباره تأثیر آیات قرآنى در نفوس و اذهان بحث کرده, نمونه هایى براى آن آورده است. وى آیات قرآنى را گفتارى آسمانى و فوق گفتار بشرى و معجزه مى داند.

ییحیى بن حمزه علوى (متوفاى 749 ق) در جلد سوم کتاب الطراز, وجوه گوناگون اعجاز قرآن را نوشته است و سرانجام وجهِ راجح و مذهب مختار را ضمن بیان سه ویژگى چنین بازگفته است16:

1. قرآن معجزه است; چون الفاظ آن فصاحت دارد و از تعقید خالى است و بر زبان ثقیل نیست: (… وخفیفة على الاسِنَةِ تجرى علیها کانها السِلسال رِقّةً وصفاءً وعُذوبة وَحلاوة).

2. قرآن معجزه است; چون در معانى آن بلاغت است و مشتمل است بر انواع اوامر و نواهى و محاسن و مواعظ.

3. قرآن معجزه است; زیرا (جَودة النظم وحُسنُ السِیاق) دارد.

جلال الدین سیوطى (متوفاى 911 ق) در کتاب الاتقان فى علوم القرآن اعتقاد دارد: آیاتِ قرآنى هم از لحاظ لفظ در غایت استوارى است و هم از جهتِ ترکیب در نهایت خوبى است و هم دربردارنده عالى ترین معانى است.

سخن سیوطى چنین است: (واذا تأملّتَ القرآنَ وَجَدتَ هذه الامور فى غایةِ الشرفِ والفضیلة حتى لاترى شیئاً من الالفاظ افصحَ ولا اَجزلَ ولا اَعذبَ من الفاظه ولاترى نظماً احسنَ تألیفاً واَشّدَ تلاؤماً وتشاکلاً من نظمِه; واما مَعاینه فکل ّ ذى لُب یشهد له بالتقدّم فى ابوابه والترقّى الى اَعلى درجاتِه).17

درباره کیفیت اعجاز قرآن, عقاید گوناگونى وجود دارد, و اعجاز قرآن به این معناست که کسى نتواند نظیر آن را بیاورد; همان طورى که قاضى عبدالجبار در جلد شانزدهم المُغنى فى ابواب التوحید والعدل (ص 214 ـ 225) گفت: اینکه مى گویند قرآن معجزه است, معنایش این است که براى دیگران دشوار, بلکه غیر ممکن است که از لحاظ فصاحت و بلاغت کلامى نظیر آن را بیاورند و این عجز و ناتوانى تنها در آوردن کلامى چون قرآن نیست و در نظم و تألیف هم نیست, بلکه در کل و مجموع اینهاست.

در پاسخ به ادعاى اُمیّة بن خَلَف جَمَحى هم گفته بود: (لو نَشاءُ لَعلنّا مثل هذا); یعنى اگر بخواهیم ما هم مى توانیم مثل قرآن آیاتى بگوییم, قاضى عبدالجبار گفته است: صرفِ ادعا نمى تواند دلیل بر انجام کارى باشد.18 به قول ابوهاشم جُبّائى, اگر کسى همچون آیات قرآن, نظیر و یا نظایرى مى آورد, مسلماً از نظر مردم پنهان نمى ماند و همه جا بازگو مى شد و ما هم از آن آگاه مى شدیم.19

بیشتر قرآن پژوهان کیفیت اعجاز قرآن را از جهت بلاغت آن دانسته اند; بدین معنى که گفته اند: قرآن داراى آن چنان بلاغتى است که دیگر گفتارها و کتاب ها, فاقد آن اند و به اصطلاح, بلاغت قرآن, بلاغت برتر است که در ذهن شنونده اثر خاصى دارد; قرآن معجزه است; زیرا با فصیح ترین الفاظ با نظم تألیف, معانى بسیار عالى و باارزش را همچون توحید و دیگر مسائل اخلاقى و نصایح سودمند بازگو کرده است.

این گروه افزوده اند: جمع میان تمام این چیزها از عهده انسان ها خارج است و بشر توانایى ندارد نظیر آن, کلام و سخنى بگوید. برخى هم اعجاز عددى قرآن را مهم ترین قسم اعجاز مى دانند; زیرا این قسم از اعجاز با اعداد و ارقام ارتباط پیدا مى کند و به هیچ وجه قابل تأویل و تفسیر نیست.

سر و کار انسان با اعداد و ارقام است که براى انسان روشن مى شود و این تناسب چیزى نیست که ساخته دست بشر باشد; توضیح مطلب آنکه: مثلاً لفظ (دُنیا) در قرآن به همان اندازه به کار رفته و تکرار شده است که لفظ (آخرت) و نیز کلمه (شیاطین) به همان اندازه در قرآن آمده است که لفظ (ملائکه) و لفظ (موت) به اندازه لفظ (حیات) استعمال شده است.

این تناسب و برابرى که از آن به اعجاز عددى تعبیر شده است, چیزى تصادفى نیست. این تناسب بسیار مهم است و مى توان گفت: اعجاز قرآن, از این نظر از حیث فصاحت و بلاغت هم مهم تر است; زیرا این قسم از اعجاز قابل توجیه, تفسیر و تعبیر نیست; عدد است و ارقام.

مسئله اعجاز عددى یا بهتر بگویم این تناسب و برابرى, چیز تازه اى نیست که پدیده عصر ما باشد; زیرا جلال الدین سیوطى (متوفاى 911 ق) به این گونه اعجاز اشاره مى کند و مى گوید20: (لیعلم بذلک اهلُ الحساب, انه صلى اللّه علیه وسلم صادقُ فى قوله: ان ّ القرآن لیس من عِنده; اذ لم یکن مِمّن خالَطَ الفلاسفه ولاتلقّى اهل الحساب واهل الهندسه).

او نتیجه مى گیرد: قرآن از جانب خداست و از قلمِ صُنعِ خداوندى است و نه از شخص رسول اللّه; زیرا پیامبر اکرم با حسابدانان و ریاضى دانان تماس نداشته است تا بگوییم به وى کمک کرده اند.21

موضوع اعجاز عددى, چیزى است که علما تنها از قدیم بدان توجه داشته باشند; چه اینکه استاد عبدالرزاق نوفل ـ دانشمند معاصر مصرى ـ امروزه با دقت خاص و تفصیل بیتشرى بدان توجه کرده است و در این باره سه جلد کتاب نوشته است و تحقیقات ارزنده اى انجام داده است; مثلاً گفته است: لفظ (ابلیس) یازده بار در قرآن آمده است; مثل: (واذ قلنا للملائکة اسجدوا لادم فسجدوا الا ابلیس ابی… ) (طه: 116).

جالب است که یازده بار هم, امر به استعاذه صادر شده است; یا مثلاً در قرآن مجید 154 بار لفظ کافر, کافرین, کافرون, کفّار و کَفَرة آمده است; همچون:

ـ (واللّه محیط بالکافرین) (بقره: 19);

ـ (والکافرون هم الظالمون) (بقره: 254);

ـ (اولئک همُ الکَفَرة الفجرةُ) (عبس: 42).

کلمه نار و مشتقات نار نیز 145 بار آمده است و کلمه (حریق) و مشتقات آن نیز نه بار آمده است که در مجموع 154 بار تکرار شده اند که با عدد (کافرین) برابر است.

نویسنده : محمد علوی مقدم

منبع فصلنامه آیین پژوهش شماره 119.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.